امشب شب شهادت میثم تمار است، داستان شهادتش خیلی جالبه !
من به طور خلاصه و با بیان خودم تعریف می کنم
، ضرر نخواهید کرد، حتما بخوانید :
داستان شهادت میثم تمار:
میثم تمار از یاران بسیار خوب حضرت علی (علیه السلام) بود،
روزی حاکم ظالم آن زمان به میثم تمار میگویداگر از حضرت علی (علیه السلام) بد نگویی، و به او
فحش ندهی، تورا می کشم!
میثم گریه می کند! ان حاکم ظالم می گوید از ترس کشتن، گریه
می کنی ؟میثم می گوید ، نه یادم آمد که
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ای میثم تو را بر درخت اویزان خواهند کرد و زبانت
را از حلقت بیرون می کشند و تو را خواهند کشت.
آن حاکم ظالم (عبید الله ابن زیاد) گفت من تو را بر درخت
اویزان می کنم و دست و پای تو را قطع می کنم ولی زبانت را بیرون نمی کشم تا بفهمی حضرت علی (علیه السلام) انچه گفته دروغ بوده !!
خلاصه ، میثم را بر درخت اویزان می کنند بعد دست و پای میثم
را قطع می کنن! در همین چند ساعت که دست و پای میثم قطع شده بود، میثم شروع می کند
از خوبی ها ی حضرت علی گفتن! و آن قدر از خوبی ها ی حضرت علی (علیه السلام) می
گوید، تا اینکه ماموران حکومتی به ان پادشاه ظالم می گویند : اگر میثم همین طور از فضائل حضرت علی (علیه السلام) بگوید،
تمام مردم شهر بر علیه شما شورش خواهند کرد! در همین جا آن حاکم ظالم دستور
داد زبان
میثم را بیرون بیاورند و ان را قطع کنند، قبل از قطع کردن زبان میثم، میثم
تمار به آنها گفت دیدید مولای من امیر المومنین راست فرمودند! و شما زبان من را
بریدید!
نتیجه:
این عشق و علاقه ی میثم به حضرت علی (علیه السلام) از روی
باد هوا نبوده ! بلکه چنان حضرت علی ، میثم را به مقامات و کرامات انسانی رسانده
بود که میثم حاضر بود جان خود را با عشق ونه با کراهت در راه امیر المومنین بدهد !
یکی از شیعیان
درجه ی یک در طول تاریخ (ابن سکیت) بود. ابن سکیت یک عالم در زمان امام جواد و
امام هادی ( علیهما السلام) بود، فقط ببیندید چه جراتی داشته !
داستان عجیب ابن سکیت:
ابن سکیت معلم فرزندان متوکل(پادشاه ظالم ) بود،
روزی متوکل به او گفت: دو فرزند من «معتز» و «مؤید» نزد تو محبوبترند یا امام حسن
و امام حسین که فرزندان علی هستنند؟ ابن سکیت در پاسخ خلیفه عباسی گفت:
به خدا سوگندقنبرخادم علی بن ابیطالب از دو فرزندت
و پدر این دو(متوکل)
نزد من بهتر است.
متوکل به
شدت ناراحت شد و به کارگزارانش دستور داد تا زبانش را از پشت سرش بیرون بکشند.
نتیجه
گیری :
از این دست شیعیان در طول تاریخ زیاد بودند، و علت اینکه حاظر بودند جان خود را برای امامان معصوم (علیهم
السلام) بدهند این بود که به خاطر تبعیت از دستورات امامان (علیهم السلام ) به
مقام خلیفه الله رسیده بودند، و چه چیزی بهتر از این! پس وقتی کسی به امامان (علیهم السلام) توهین می
کردند، چنان جواب آنان را می دادند که در تاریخ باقی می ماند، مثل همین ابن سکیت(رحمه الله علیه)
حضرت
علی (علیه السلام ) هم جاذبه داشت و هم دافعه !
امیرالمؤمنین در موضع رحمت،
می آید پایین و آن قدر نرم و ملایم می گردد که بیشتر از آن اصلا تصور نمی شود؛
حرکت
می کرد در کوچه های کوفه و چشمش می افتد به بیچاره ای و یا به یک یتیمی
و یا به یک پیرزنی که آب بر دوش دارد و مشک می برد.
در این حالت همین طور بدون اختیار
اشکش جاری می شود و می نشیند با ایتام و فقرا غذا می خورد و لذت می برد و می خندد و
خوش است.
حتی در یک جا آمده است که حضرت علی (علیه
السلام) چهاردست و پا میشدند و بچه یتیم ها را بر کمر خود سوار می کردنند و بع بع برایشان می کردند ! تا آن بچه ها خوشحال شوند!(1)
ولی همین حضرت علی (علیه السلام) در آنجایی که ببیند
کسی می خواهد به اینها ظلم کند،
ویا انواع و اقسام ظلم و بی عدالتی انجام میدهد،
در اینجا آن غضب حیدری بروز میکرد و در مقابل این کار های خلاف می ایستاد!
وبه طور کلی
انسانی کامل است که هم جاذبه و هم دافعه داشته باشد.
امام باقر علیه السّلام به عیادت جابر بن عبداللَه
انصارى که بیمار بود تشریف آوردند و فرمودند: «حالت چگونه است؟»
عرض کرد: در حالى هستم که پیرى را بر جوانى، و مرض
را بر صحّت، و موت را بر زندگى ترجیح مى دهم!
حضرت فرمودند: و اما من
اینگونه نیستم؛ اگر خداى براى من پیرى بخواهد ما نیز همان را مى خواهیم، و
اگر جوانى را تقدیر کند ما نیز به همان رضا مى دهیم، و اگر مرض را بپسندد من نیز
مى پسندم، و اگر شفا بخشد من نیز آن را مى طلبم، و اگر بمیراند من همان را خواهانم،
و اگر باقى بدارد من نیز طالب آن مى باشم!
کسی که راضی به رضای خدا باشد مثل امام محمد باقر (علیه
السلام) خواهد بود که چنان تسلیم رضای خدا است که می فرمایید پسندم انچه را جانان پسندد.
در دین مسیحیت آمده است که (زنی که فرزند به دنیا
آورد اگر پسر باشد هفت روز آن زن نجس است و اگر دختر باشد 14 روز آن زن نجس است)
[1]
یک انسان عاقل با دیدن این آیه در کتاب مقدس (کتاب مسیحیان) چه عکس العملی از خود
نشان میدهد!؟
شما فرض کنید زنی با هزاران سختی و مشکل فرزندی را به دنیا بیاورد، بعد
که این فرزند به دنیا آمد به این زن بگویند که توبه مانند یک سگ، که تمام بدنش نجس است، تو هم نجس میباشی!؟
آیا بی رحمی و ظلم بالاتر
از این متصور می باشد!؟
و وقتی این مسآله را از مسیحیان میپرسیم، آنها میگویند: چون
زن حضرت آدم (علیه السلام) را فریب داد، خداوند این حکم را برایش قرار داده است!
اما
وقتی به دین اسلام(شیعه) نگاه میکنیم میبینیم که امام صادق (علیه السلام) فرموده
است:
«هر گاه زن در ایّام زایمان و دوره نفاسش بمیرد روز قیامت
نامه عمل او را نگشایند»[2] یعنی بدون حساب و کتاب به بهشت خواهد رفت !
پس با کمی تآمل میتوان به بی احترامی زنان در دین
مسیحیت پی برد.
منابع
:
1-لاویان 12:1
2-شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه،
محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 139، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم،
1413ق.
در کتاب مقدس(کتاب مسیحیان) به پیامبران الهی انواع
و اقسام نسبت های ناروا داده شده است، مثلا در کتاب مقدس آمده است که حضرت داود (علیه
السلام) با یک زن شوهر دار همبستر شد و سپس شوهر آن
زن را هم به جنگ فرستاد تا کشته شود! (1) کدام عقل سالمی این پیامبر را برگزیدهی خدا
میداند! اگر پیامبری به این شکل رفتار کند، آیا مردم عادی دست به هر جنایتی نخواهند
زد!؟ بنده از یک کشیش این مساله را پرسیدم، ایشان فرمودند: یکی از افتخارات ما این
است که پیامبران در کتاب مقدس، مثل مردم عادی هر کار خلافی را انجام میدهند! و مثل
پیامبران و امامان شما معصوم و تافته ی جدا بافته نیستند! و این مساله را افتخار دین
خود میدانست! اما واضح است که این نوع تفکر قطعا اشتباه است، زیرا در این صورت فرقی
بین پیامبر و مردم عادی نخواهد بود! و لازمه ی این اتفاق این خواهد شد که، هیچ بنده
ایی نتواند مسیر صحیح را به سوی خداوند طی کند! زیرا فرض این است که پیامبر هم جرم
و جنایت انجام میدهد و چه بسا دستورات خدا را هم به مردم
درست ابلاغ نکند. پس کلا راه رسیدن به خدا تعطیل خواهد شد !
جوانان یهودى و یا مسیحى وقتی به مدینه مى آمدند و مسلمان مى شدند،
و بعد به شهر خود بر مى گشتند، آن قدر رفتارشان با پدر و مادر خارج از مذهب خود بهتر
مى شد که آنها را به تعجب مى انداخت!
زیرا پدر و مادر این افراد می گفتنند : ما گمان مى کردیم اینک که به
دین محمّد درآمدید ، ما را یکسره رها مى کنید! و بى ارج و بدون مقدار مى پندارید! و حالا
مشاهده مى نمائیم که مهرت بیشتر و محبّتت افزون تر شده است، و بیشتر در حوائج ما ساعى
و کوشا هستى؛ و زیادتر به ما رسیدگى مى کنی و در انجام حوائج ما خود را وقف کرده اى !
این جوان ها هم می گفتنند : این طرز رفتار، دستور
دین اسلام است. در این حالت پدر و
مادر این جوانان نیز به مدینه مى آمدند و
مسلمان مى شدند؛ و قبیله و طائفه آنها نیز اسلام مى آوردند.
یکی از سخن هایی که
تمام کشیشان مسیحی همیشه می گویند، این است که، دین مسیحیت،
دین محبت است، اما این سخن گرچه سخن خوبی است ولکن با محتوای کتاب مقدس (1)
منافات دارد، به عنوان مثال در کتاب مقدس اینطور آمده است « گمان مبرید که آمده ام
صلح و آرامش را بر زمین برقرار سازم. نه، من آمده امتا شمشیر را برقرار کنم! » (متی ،فصل 10، آیه ی 34
) آیا شما در این جمله محبت می بینید !؟
ولی در دین اسلام (شیعه) همچنین کلامی وجود ندارد،
مثلا حضرت محمد (صل الله علیه واله)می فرماید
«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » (قطعا من آمده ام تا مکارم
های اخلاقی را به کمال برسانم) (مکارم الاخلاق،ص8)
خوب
با یک مقایسه ی ساده می توان فهمید که کدام دین درست می گوید !؟
شاید بپرسید، چرا
دو پیامبر الهی، دو حرف متناقض زده اند ؟! جواب این است که، کتاب مقدس، دستکاری شده
است، و این جملات برای حضرت عیسی (علیه السلام) نیست! زیرا یک پیامبر الهی هدفش هدایت
مردم به سمت خداست، نه کشتن و قتل عام مردم باشمشیر!
پی نوشت:
1- کتاب مقدس، کتابی
است که تمام آموزه ی ها ی دین مسیحیت از انجا استخراج می شود .